۸ مطلب در شهریور ۱۴۰۲ ثبت شده است

post - 1549393541

1402/6/31

هیچ جوره نمیتونم شروع مهر رو جدی بگیرم.

من تا همین چند روز پیش مدرسه بودم، مسخره‌م کردین؟!

  • 31 Shahrivar 02 ، 20:35
  • روجی ؛
  • ۵ نظر
post - 1549393541

ای جلاد..

با تمام خشم خویش

با تمام نفرت دیوانه وار خویش

می کشم فریاد:

ای جلاد، ننگت باد!

آه،هنگامی که یک انسان‌ می کُشد انسان دیگر را،

می کُشد در خویشتن  انسان بودن را.

بشنو ای جلاد!

می رسد آخر؛ روز دیگر گون:

روز کیفر، روز کین خواهی،

روز بار آوردنِ این شوره زار خون.

زیر این باران خونین.. سبز خواهد گشت بذر کین.

وین کویر خشک، بارور خواهد شد از گلهای نفرین.

آه،هنگامی که خون از خشم سر کش، در تنور قلبها می گیرد آتش

برق سرنیزه چه ناچیزست!

و خروش خلق هنگامی که می پیچد، چون طنین رعد از آفاق تا آفاق

چه دلاویزست!

بشنو،ای جلاد!

می خروشد خشم در شیپور، می کوبد غضب بر طبل

هر طرف سر می کشد عصیان

و درونِ بسترِ خونینِ خشمِ خلق زاده می شود طوفان.

بشنو،ای جلاد!

و مپوشان چهره با دستان خون آلود!

می شناسدت به صد نقش و نشان مردم.

می درخشد زیر برق چکمه های تو

لکه های خون دامنگیر.

و به کوه و دشت پیچیدست

نام ننگین تو با هر مرده بادِ خلقِ کیفر خواه.

و به جا ماندست از خون شهیدان، بر سوادِ سنگفرشِ راه

نقش یک فریاد:

ای جلاد!

ننگت باد..

  • 25 Shahrivar 02 ، 03:30
  • روجی ؛
  • ۰ نظر
post - 1549393541

1402/06/24

سلام!

قرار بود هرروز بنویسم، اما واقعا جدیدا انقدر دمدمی و خسته‌م که نمی‌تونم با نظم خاصی جلو برم.

بعضی اوقات خیلی دلتنگ می‌شم،جدیدا هر بار که بابامو نگاه می‌کنم..یه غم کل وجودمو میبلعه، همش به روزی فکر می‌کنم که دیگه نداشته باشمش...داغون می‌شم، پودر می‌شم!

این واسه اونه..

"بابایی..درسته که هیچوقتِ هیچوقتِ هیچوقت بهت نگفتم چقدرررر می‌پرستمت و عاشقتم، درسته که هرروز میام تو بغلت می‌خوابم و با تمام وجودم گازت می‌گیرم.. اما نمی‌گم بابا ممنونم که هستی..ممنونم که انقدر قوی‌ای!

شاید حتی هیچوقت نگم..اما تو که می‌دونی مگه نه؟ می‌دونی از همه جونم بیشتر دوست دارم دیگه؟ از تک تک نفسایی که می‌کشم بیشتر نیازت دارم.. خودت می‌دونی که تموم وجود منی؟ روح و جسممی؟ می‌دونی که حتی اگه لازم باشه کل جونمو بدم که نیم ساعت بیشتر زنده بمونی اینکارو می‌کنم دیگه؟ بابا لطفا وقتی واست نوشابه نمی‌ریزم نارحت نشو :)))))) من بیشتر از هرکسی می‌دونم چقدر دوست داری! ولی من تورو خیلی بیشتر از اندازه ای که تو نوشابه دوست داری دوسِت دارم!!!!!!! بابا..من واسه اینکه یه ثانیه بیشتر تو بغلت بخوابم حتی قاتل هم می‌شم... و خیلی خیلی خیلی از این موضوع می‌ترسم، پس بهترین بابای کل آسمونا... قول بده که زودتر از من نمیری.. این ظلم رو در حق من نکن..بذار همیشه روژی کوچولوت بخوابه تو بغلت، بذار تو بغلت نفس کم بیارم ولی واسه اینکه بیدارت نکنم تکون نخورم! چون انقدر می‌ترسم از دستت بدم..که از تک تک نفس هام واسه راحتی و خوشحالیت می‌گذرم..بابای من، پاپاروی قشنگم، بهترین آدم زندگیم؛ اینجا می‌خوام بدونی اگه تا الان توی این زندگی و منجلاب بزرگ به اسم "ایران" زنده موندم.

اگه تا الان دارم نفس می‌کشم.. و اینجام، فقط به خاطر وجود تو و تو و توعه!

پس لطفا تا ابد حضور داشته باش، که اگر نباشی من اگر از غم نَمیرم از دلتنگی خودکشی میکنم❤️‍🩹"

 

 

پی‌نوشت: آخرای تابستونتون رو چطوری میگذرونین؟ D;

  • 24 Shahrivar 02 ، 21:17
  • روجی ؛
  • ۳ نظر
post - 1549393541

1402/06/20

از حالا به بعد هرروز پست میذارم. کوچک ترین اهمیتی هم نمیدم کسی بخونه یا نه :(

اولا ذکر کنم که واقعااااااااااا از یکی خوشم اومده و میترسم روانی شم :()

یعنی وقتی میگم خوشم اومده واقعا منظورم اینه که خوشم اومده T-T یعنی نه اون خوشم اومده ها که همه خوششون میاد! خوشم اومده!!!!

و اینکه نمیتونم بهش برسم واقعا غمم رو گین میکنه.(بذارین نگم 7,8 سال ازم بزگتره :0 ) متاسفانه همیشه پیرمرد ها رو میپسندیدم، چاره و درمونی هم براش نیست، همینه که هست. /_(-0-)_\

آقا این بنده خدا خیلی مهبرونه T-T با من بسیار خوب برخورد کرد در دیدار اول Y-Y البته! دیدار اول نبود و دیدار چندم بود ولی بخوام بهتر بیانش کنم باید بگم "دیدار اول بعد از 8,9 سال"

ولی خیلی خوبههههههههههههههه نمیتانممممممممممم 

این یا باید منو بگیره یا دعا خورش میکنم منو بگیره. :D

 

null

 

اونو بیخیال، چندوقتیه هرموقع میخوابم خوابای عجیب میبینم، چند شب پیش خواب دیدم اونی که همه پستامو براش نوشتم اومده خوندتشون بعد داده منو ببرن بالای دار :( بعد من اون بالا بودم اونم هی میخندید یکی یکی برام میخوندشون بیشتر میخندید :(((((( خیلی گمگین شدم.

خلاصه اینکه به اندازه ی من اُوِرتفکر نکنین میمیرین D:

فعلا خداااحااافظ  

  • 20 Shahrivar 02 ، 17:52
  • روجی ؛
  • ۶ نظر
post - 1549393541

1402/06/18

دیشب داشتم میگشتم ببینم آدمای جدید چه کسایی وارد بیان شدن.

رفتم وبلاگ های به روز شده..دیدم شبیه سرزمین مردگانه!!

ولی الان که رفتم باکس فالوورامو دیدم متوجه شدم چیزی حدود ۱۰ نفر جدید به وبلاگم اضافه شده و من نمیدونستم:)))) شرمنده ی تک تکتون♡

دیشب رفتم کلی از عکسای قدیمی رو پیدا کردم، یه فنچ عجیب الخلقه ای بودم به خدا :دی

حرف زیادی برای گفتن ندارم، اصل کاری رو گفتم..

آها و اینکه حس میکنم دوباره دارم سرما میخورم T-T گمغینم

  • 18 Shahrivar 02 ، 10:08
  • روجی ؛
  • ۳ نظر

امروز که اینو مینویسم حالم خیلی بهتره.

تقریبا موفق شدم کمتر به عمو فکر کنم. 

دارم استفادمو از گوشی و وسایل مربوطه کمتر میکنم و چیزایی که دوست داشتمم دنبال میکنم.

نمی دونم تا چه حد قراره موفق باشم اما دارم تلاش میکنم شخصا قالب سازی رو شروع کنم، دیگه شخصی سازی برام کافی نیست! :))) 

دلم واسش تنگ شده و با فکر کردن به شرایط بینمون پنیک میکنم. اما بازم تمام تلاشمو میکنم که ازش دور بمونم.

به تازگی از یه رابطه مضحک و سمی خارج شدم و هنوز جای ترکشاش روی بدنم مونده..

اما چاره ای نیست، من نمیتونم جای بوسه هاش رو هم فراموش کنم.. و این هرلحظه بیشتر روانیم میکنه.

دارم درسامو میخونم..با شدت بیشتری، که شاید فرجی بشه و خودمو بالا بکشم.

وقتی به سه سال پیش روم فکر میکنم حس میکنم رو به روی یه هیاهول وایسادم..کاش انقدر دم گوشم نفس نکشه!

شاید بتونم طی چندسال آینده آدم مفید تری بشم، نمیدونم.

سرم گیج میره..خطا دارن محو میشن.

فکر کنم دیگه واسه پای لپ تاپ نشستن زیادی پیر شدم =((((

 

null ولی از حق نگذریم، وبلاگم وحشتناک خوشگله و اینکه نمیاین کامنت بدین از نامردی شماست :((

  • 17 Shahrivar 02 ، 20:45
  • روجی ؛
  • ۳ نظر
post - 1549393541

1402/06/08

جدیدا به هیچ چیز زیاد فکر نمیکنم.

بلاک شدن، قطع ارتباط کردن، کات کردن، بد دادن امتحانا

هیچی به اندازه قبل برام دردناک نیست.

یه هیولای دردناک گنده وسط قفسه سینم جا خوش کرده که نمیذاره به غم های روزانه‌م فکر کنم.

دلم واسه ورژن قبلی خودم تنگ شده.

کاش میشد از این شت گذر کنم..نه به جلو

به عقب!

 

 

 

- دلتنگتونم..نمیدونم چرا انقدر راحت فراموش میکنین

نامردا لایق این نبودم که بعد از اینهمه مدت یه سلامی هم به من بدین؟:))))

  • 08 Shahrivar 02 ، 10:26
  • روجی ؛
  • ۲ نظر
post - 1549393541

1402.06.05

امتحانا و مدرسه‌م تموم شد.

سرما خوردم.

تابستون دهم از این رویایی تر نمی‌شد.

  • 05 Shahrivar 02 ، 06:10
  • روجی ؛
  • ۱ نظر
Magic Spirit