۱ مطلب در فروردين ۱۴۰۲ ثبت شده است

- تاحالا عاشق شدی؟

+ آره...یعنی، یه جورایی

- چه حسی داره؟ منظورم وجودشه.

+ قابل توصیف نیست؛

-خب، یکم تلاش کن.

+ وقتی میخنده صدای خنده هاش گوشاتو قلقلک میده..حرف که میزنه مغزت نمیتونه پردازش کنه که چی میگه..فقط لباشو میبینه، وقتی چشمک میزنه چروک دور اون یکی چشمش کهکشان میشه، میشه توش گم شد..

حرکاتش مثل رقص می‌مونه، تو اولین شب یاد آوریِ خاطرات؛ تو عشقبازی کاربلد نیست..اما سمجیش مستت می‌کنه.

یه طوریه انگار؛ هست که نفسش بکشی، بوش کنی، نگاش کنی، فقط باشه و تو داخل وجودش گم بشی.

- یعنی..یه رویاست؟

+ آره؛ رویاست.

- چه جور رویایی؟

+ همون رویایی که وقتی از خواب پا میشی و می‌بینی تو زندگی واقعیت نداریش.. دلت میخواد زمین و زمانو بهم بدوزی که بتونی تا ابد بخوابی.

همونی که تا توی بغلته مثل مستیه و وقتی از دستت در میره میشه مثل مزه‌ی گوهه عرق سگی.

اگه تو خونت باشه کل چراغا روشنه، به محض اینکه درو پشت سرت ببنده خرابه ت میریزه رو سرت، نفسای صدا دارش دم گوشات به محضِ اینکه خوابش سنگین میشه از لالایی هم قشنگ تره..ولی وقتی کنارت نیست رختخوابت جهنم میشه زیر پات.

سیگارت رو لباش؛ نقاشیه.. یه نقاشی که حتی خدا هم از خلقش عاجزه.

- خب.. اینا که کابوسه!

+ نه پسر جون..بهش میگن رویای تلخ؛ یه معجزه‌س، یه هنره، یه ستاره تو شبای دلتنگیه.. ابریه که نور خورشیدو متعادل میکنه... وجودیه که بهت نفس میده.

عشق تنها چیزیه؛ که خدا در خلقش تعلل کرد و اینطوری دردناک باقیش گذاشت، هنر دست خدا زشت نمیشه ها؟ ولی دردناک چرا..

- بهش رسیدی؟

+ اگه می‌رسیدم که اسمش عشق نبود؛ می‌شد عادت می‌شد روزمره می‌شد بی حسی.

عشق یعنی نرسی، یعنی همیشگی، یعنی شبا تو جهنمِ زیر پات صدای نفساشو تجسم کنی..چراغای خرابه ت رو روشن کنی به امید اینکه درو باز کنه بیاد تو. یعنی همون تابلوی نقاشی گه گوشه ی اتاق نصفه مونده؛ عشق یعنی پیک دهمتو بدی بالا به تقدسِ مستیِ بعدش.

  • 24 Farvardin 02 ، 07:29
  • روجی ؛
  • ۵ نظر
Magic Spirit