۸ مطلب در شهریور ۱۴۰۱ ثبت شده است

.

  • 27 Shahrivar 01 ، 19:43
  • روجی ؛

نمیدونم، دیگه نمیدونم از مهسا بنویسم یا امیرحسین یا کیان. از پارسا بنویسم یا از لیلا.

دیگه نمیدونم برای کدومشون گریه باید کرد. نمیدونم برای کدومشون هشتگ باید زد.

خمیازه پشت خمیازه و خوابی ک به چشمم نمیاد، خبر پشت خبر.

میترسم بخوابم وقتی بیدار شدم پنج نفر بشن ده نفر، ده نفر بشن بیست نفر

نمیدونم چیکار کنم 

گیج و سردرگمم

دارم عذاب میکشم..یه کاری بکنین

پس خدا کو؟ باز خوابش برد؟!

نکنه خدا رفته کربلا؟

پشت کرده به ما؟

کجا میرین؟ کربلا چبه؟ اینجا خودش کربلایی شده برا خودش

برگردین اینجا..مگه واسه علی اصغر ضجه نمیزدین؟ مگه برای کمر فاطمه زاری نمیکردین؟ پس کجایین ؟ چرا نمیبینین تک تک بچه های این سرزمین دارن دونه دونه تلف میشن؟:)

خدا کجاست؟ عدل و انصاف و عدالت چی شد؟

حالمون بده به خدا

توییتر نصب کنید، لطفا نصب کنید

لطفا ساکت نشینین..داریم به محاق میریم؛)

کمترین کاریه ک میشه کرد..دریغ نکنین🖤

  • 27 Shahrivar 01 ، 06:38
  • روجی ؛
  • ۱ نظر

ستاره ها خاموش میشن. دینگ دانگ، دینگ دانگ.

رو به رومو نگاه میکنم..غول سیاهی داره وقیحانه میخنده.

پشت سرم آتیش داره شعله میکشه، فکر کنم منو میخواد..

ماه پشت ابرا قایم شده؛ نکنه داره گریه میکنه؟

میگن کشته شده..میگن مرگ..از قتل حرف میزنن.

میذارم سرم داغ بشه..دست و پاهام یخ بزنه، آتیش داره نزدیک میشه..

سمت راست دره میبینم..سمت چپ پر از ماره.

میگن موهاش بیرون بوده..صبر کن، صبر کن!

دستمو روی سرم میکشم..شالم کو؟ 

چشمام داره میسوزه..رو زمین دنبالشم، نیست نیست لعنتی نیست.

میگن حجاب نداشته، مانتو تنم نیست..کجاست کجاست، من نمیخوام بمیرم

آتیش نزدیک میشه..غول بلند تر میخنده.

یه صدایی تو گوشم میگه کم نیار، داره میگه بمیر ولی جوری که میخوای باش

نمیدونم چیکار کنم..سردرگمم، بابام میگفت اگر خواستن منو ببرن باهاشون برم؛ دور خودم میچرخم. اینجا خیلی سرده!

آفتاب میزنه فرق سرم، انگار داره یخ پرتاب میکنه

غول لعنتی..همش داره میاد جلو.

نمیدونم باید بذارم آتیش منو در بر بگیره یا اون منو ببره.

سر جام میشینم. سرم رو زانوهامه..بخواب بخواب بخواب، خواب بهترین کاره..بخواب

آتیش نزدیک میشه، صدای پاشو میشنوم

فکر کنم اینجا آخرشه..چشماتو ببند.

چشماتو ببند..بازشون نکن.

null

- همه درد میکشیم..همه میسوزیم، ولی کاش از اینها یاد بگیریم.

آبان ۹۸ گذشت..هواپیما گذشت..متروپل گذشت..اینم میگذره، ولی بیاین ما نگذریم ازش 🖤

- اینجا تقریبا بین کسایی که فالو کردم تنها کسیم که با این محتوی پستی گذاشتم..شاید بعضی ها انقدر ناراحتن که حرفی نمیزنن نه؟ این سکوت به معنای موافقت نیست دیگه مگه نه؟

درد میکشم..ولی میدونم که این آخرش نیست.

  • 26 Shahrivar 01 ، 16:28
  • روجی ؛
  • ۴ نظر
post - 1549393541

اگرر میشه

اگر امکانشو داشتین امشب زود نخوابین 😕🙏🏻

  • 22 Shahrivar 01 ، 21:53
  • روجی ؛
  • ۲ نظر
post - 1549393541

پیشی بازی ¯\_(ツ)_/¯

به وقته پیشی بازی.

نمیخوام پست طولانی بذارم (به نظر میاد از پستای طولانی خوشتون نمیاد..پست قبلی کلا 10 تا کامنت خورد و یه لایک )

فقط اومدم بگم که، اگر دلیلتون برای زندگی کردن رو گم کردین، برین دنبال پیشیا.

یعنی ببینین اصن مهم نیس پارک یا خونه یا خیابون، فقط برین سراغشون!

هرجایی که شد یا تونستین :0

این کوشول یه هفته ایه مهمون ما شده. 

خوردنی، کیوت و مالوندنیه🥺🤍

خلاصه که، همین دیگه :دی

  • 20 Shahrivar 01 ، 17:46
  • روجی ؛
  • ۵ نظر

چندوقتیه برخلاف همیشه که میومدم بیان و یه پست میذاشتم و دوباره گم میشدم توی مه، هر روز میام و ستاره هایی که خاموش و روشن میشن رو نگاه می‌کنم و به متنایی که نوشته میشن زل می‌زنم.

نمی‌دونم، این حس پوچی که هیچی نمی‌تونم بنویسم خیلی بده. انگار خالی شدم از هرچیزی که زمانی دوستش داشتم..می‌خوام تلاش کنم شکست بزرگ تابستونمو مقصر جلوه بدم، اما حقیقت جوری دست به سینه ایستاده و بهم اخم کرده که هیچ جوره جرئت نمی‌کنم به چیزی جز خودش فکر کنم.

 بگذریم؛ معلم ادبیاتمون همیشه یه حرفی می‌زد..می‌گفت اگر نمی‌تونین بنویسین، خودکارتونو بذارین روی کاغذ، و اولین کلمه ای که به ذهنتون رسید رو بنویسین، چندباری امتحانش کردم، و قول می‌دم که قلمتون بعد از اون همینطور می‌رقصه و می‌رقصه..تا جایی که دستتون از همراهی باهاش خسته بشه (امیدوارم منظورمو فهمیده باشین..خودم پز بود D: )¹

خلاصه که..کمی بداهه نویسی کنیم بلکه آسمون و زمین و ماه و خورشید از ما راضی باشند و بخندند به رویمان!

(بی رحمانست که اینجوری کیفیتو پایین میاری، وقتشه برم باکس انتقادات بیان رو پر کنم؟! مجبورم کردی تا یو آپلود برم بچ.! )

چندوقتیه که زیادی نسبت به خودم بی‌رحم شدم. هربار خودمو تو آینه می‌بینم اخم می‌کنم، صاف وایسا ! 

چاق شدی !!!

چرا چشمات کوچیک بزرگه ؟!

موهاتم که وز شد باز !

هربار می‌خوام جزوه بنویسم خط خودم رو نگاه می‌کنم و باز عصبی پاک کن رو دستم میگیرم و انقد پاک میکنم که کاغذ از دستم در میره و چروک میشه. :0

همشم می‌خوام همه چیز رو درست کنم، ولی انقدر تنبل و کوالا شدم که هیچ کارس نمی‌تونم بکنم :دی

بگذریم‌؛

چندوقت پیش (تقریبا یه ماه و نیم ازش میگذره..) برای اولین بار توی زندگیم حس کردم یه چیزی رو دارم که دوست دارم براش بجنگم..برای خودم، خانوادم، همه خنده دار بود.

سر وقت بخواب، خوش خط باش، درس بخون، زیاد از گوشی استفاده نکن..آشغال پاشغال نخور و...

جنگیدم..جدا جنگیدم؛ ولی جنگ موفقی نبود، سپاه دشمن نه تنها برنده شد بلکه با قهقهه از روی جنازمم رد شد xD

فکر میکنم به خاطر همینه که حالا وقتی خوده معمولیم که به زندگی عادیش برگشته رو می‌بینم برام رومخ و عجیب غریبه.

بگذریم (نصف پست درحال گذشتنیم 🥸)

یه متن کوتاه نوشتم، به نظر خودم که ارزش خوندن رو داره.

"آسمونِ شب میگیره وقتی صدای خنده هات کم میشه"

دیدگاهتونو بدونم خوشحال میشم :دی

- راستی اینم بگم یادم نره؛ امروز رفتیم بیرون. بعدششششش مامانم و خواهرم از ماشین پیاده شدن من و بابام موندیم..کلی بحث کردیم سر اینکه پیاده شیم یا نه..تهشم شدیم، بعد که برگشتیم (هیچیم نخریدیم) دیدم ایرپادم نیست :)))))

کل ماشینو گشتم..نبود که نبود، بابام گف شاید افتاده جایی که پیاده شدیم..دنده عقب رفت و رفت دید زرت یکی جامون پارک کرده..چک کردیم و دیدیمش!!!!

منم ذوق مرگگگگگ، بابام برش داشت...اما خب..خورد و خاکشیر شده بود چون اون بنده خدایی که اومده بود جامون زرت با تایرای قشنگش رفته بود روی ایرپاد بدبخت من D" لامصب تست استقامت میخواستی بگیری ازش؟:)))) اینهمه جااااااا باید حتما میرفتی رو ۱ سانت ایرپاد مننننن؟ شانسه دیگه 🥸🫀

بعدش که برگشتیم اومدم یه نسکافه درست کنم که هایپ شم و بلههههه، شیر ریخت روی رومیزی مامانم🥴

تهشم با دوستم دعوام شد. کلا روز محشری بود!

¹- اگر نفهمیدین..یه رقص تانگو رو تصور کنید که خودکار زنِ رقاصه و دستتونم یه مرده :دی (عجیب نیست! بکشین کنار!)

پ ن: دارم همه تلاشمو برای درست نویسی و چرت و پرت ننویسی می‌کنم. پس شماهم مهبرون باشین کامنت بدین. فدای شوما روجی.

post - 1549393541

یه رویای تلخ

ما فکر کردیم اتفاق میفته
تصورش کردیم
زندگیش کردیم
ما براش برنامه ریختیم..
رویاهامونو بر پایه ش ساختیم و ساختیم
آجرهامونو روی هم گذاشتیم
ما..با تمام وجود خواستیمش
اما بهش نرسیدیم
نشد که برسیم
چون همیشه تلاش کافی نیست
چون همیشه خواستن کافی نیست.
چون، توی این دنیا هیچ چیزی جز سرنوشت حاکم نیست.
و تو درد بکش، درد بکش و درد بکش
اما درنهایت باهاش کنار بیا.
با زندگی، با درد، با عذاب و با رویاهای ویرونت کنار بیا.
چرا که زندگیِ تو یه رویاس
یه رویای تلخ.

  • 03 Shahrivar 01 ، 04:11
  • روجی ؛
  • ۳ نظر
post - 1549393541

یاد بگیر

آسمون و زمین رو نگاه کن

وسعت دریا رو ببین

جنگل انبوه رو حس میکنی؟

میبینی؟ میبینی زیبایِ من؟

جهان انقدر بزرگه..

جهان انقدر زیباست

و تو درد می‌کشی، درد می‌کشی چون فکر میکنی لایقشی..چون نمیدونی که درد بی معنی ترین چیز در موجودیته این دنیاست.

تو درد میکشی چون هنوز قبول نکردی و نمیکنی که بهترین ها برای توعه

تو درد میکشی چون نمیفهمی تک تک راه هایی که جلوی پات میذارن..قراره زندگیتو هموار کنه..قرار نیست پیچیده ترش کنه!

یاد بگیر

یاد بگیر دریا رو ببینی، آسمونو لمس کنی..یاد بگیر هوا رو نفس بکشی

یاد بگیر عاشق باشی..یاد بگیر بخندی

یاد بگیر زنده باشی..و زندگی کنی.

 

 

پ ن : از سوی ناامید ترین دخترِ این شهر..ساعت سه و پنجاه و نه دقیقه ی شب. دوعه شهریور هزار و چهارصد و یک..توی تخت و کنار کلی دستمال کاغذی چروک..با قلبی له شده، مغزی خسته و سری دردمند.

 

پ ن : التیام دادن زخم ها سخته..اما زخمی شدن بی دلیل آسونه.

  • 02 Shahrivar 01 ، 04:02
  • روجی ؛
  • ۰ نظر
Magic Spirit