هعف

هعف...بالاخره قالبشو تموم کردم

هرچند کمتر از نیم ساعت وقت گذاشم روش..فق ار جی بیش رو عوض کردم..

برعکس مواقعی که برای دیگران قالب میزنم هیچوقت قالبای خودمو خوب نمیزنم

هیچوقتم ازشون راضی نیسم

میشه یکی بیاد همونطوری ک من واسه ملت قالب میزنم واسه من بزنه ؟

....:>

اوکی ولی اینکه سیم شارژرت جلوی راه نیست

و کاغذات کل خونه رو پر نکردن

و همینطور صدای داد زدنت سر کارمندات نمیاد

و دیگه ظهر بعد از ناهار نمیرم تو بغلم کسی بخوابم که با قلقلک دادنم بخندونتم و با شوخیاش جیغمو دربیاره

و مهم تر از همه...اینکه نیستی..

خیلی عذاب میده

زنگ نزدم بهت..دو روزه..شاید چون میدونم اگر بزنمم فایده ای نداره

دلم برات تنگ شده..میگم عادت کردم ولی بعید میدونم واقعا کرده باشم..

الان فردای روزته...ولی بازم روزت مبارک :)

الان..

الان فقط میخوام بغلت کنم و خب لعنت بهت ک انقدر دوری

اخ اگه شب شیشه ای بود..

آخ اگه شب شیشه ای بود پل به ستاره میزدم..
شکسته آیینه شب و نیزه خورشید می شدم
آخ اگه مرگ امون میداد دوباره باغ میشدم
تو رگ یخ بسته شب نبض چراغ میشدم
وقتی تو شب گم میشدم ستاره شب شکن نبود
میون این شب زده ها کسی به فکر من نبود
آخ که تو اقیانوس شب سوختنم’ کسی ندید
تو برزخ بیداد شب کسی به دادم نرسید
وقتی تو شب گم میشدم دلم میخواست شعله بشم
رو سایه های یخ زده دست نوازش بکشم
دلم میخواست آشتی بدم تگرگ و با اقاقیا
خورشید مهربونی رو مهمون کنم تو خونه ها

 

"شب شکن.اهنگی از داریوش"

دنیا را نابود کردید..

عشقم را هوس خواندید

کمبودهایم را بی اهمیت خواندید

آسیب هایم را کودکانه خواندید

تفکراتم را بی ارزش خواندید

دغدغه هایم را مضحک دانستید

مرا شکستید

دنیا را نابود کردید...

می خواستم..

من میخواستم کمی، فقط کمی..

لحظه ای عاشقت باشم

میخواستم ثانیه ای به تو بنگرم

و لحظه ای ببوسمت

من کمی فرصت میخواستم..

کمی نفس میخواستم

برای بیشتر با تو بودن

من قلبی میخواستم...

که فقط یک بار بیشتر بتپد..

من مغزی میخواستم...

که فقط ثانیه ای بیشتر پردازش کند..

زیباییت را

یگانگیت را

وجودت را..

مشکل من..

مشکل اصلی من خود تویی...ن رفتارات

مشکلم وجودته ک باعث میشه تپش قلب بگیرم

مشکلم قد بلندته ک زیادی خوبه..

مشکلم موهای لعنتیتن ک ادم میخواد بکشتشون

مشکلم خنده هاته...مشکلم اون دندونای خرگوشی لعنتیته

مشکل من نوع رفتارت با بچه هاست..

مشکل من همه ی چیزاییه ک باعث میشه خودمو بهت ببازم..

مشکل من عشقیه ک تو هیچوقت بهم نداشتی..

نظری ندارم

من واقعا لازم دارم با یکی درمورد کابوسای لعنتیم حرف بزنم و مشکل اصلی اینه ک هیچکس دلش نمیخواد بفهمه من چه مرگمه...هیچکس نمیخواد ب چصنال های ی دختر بچه گوش بده و این کابوس های رویا مانند لعنتی دارن منو غرق میکنن..

بدترین کابوس ها..

بدترین کابوس ها..اونایین که رویاها میسازنشون =)

دلم میخواهد..

دلم می خواهد دلقکی درون

که بیاید و کند حالم را دگرگون

به هر چیز و کسی شادی کند

ادا و مسخره بازی کند

به صخره گیرد غم و اندوه مرا

به شادی و مهربانی گیرد دست مرا

بازی کنیم، بازی های کودکانه

خنده کنیم خنده های شادمانه

غم مرا به فراموشی سپارد

شادی را به میان دلم رهایی گذار

گوید به من بخند و شاد باش

می گذرد این لحظه ها غمگین نباش

باشد یادگاری اش لبخندی بر صورتم

رود و شود یادگاری زیبا سیرتم

 

 

 

 

پ ن : اینو توی ی فیک دیدم..نمیدونم نویسندش کیع متاسفانه سرچم کردم نبود پس احتمالا ماله رایتره خود بوکه..انی وی..من دوسش داشم =)