۲۴ مطلب در مهر ۱۴۰۰ ثبت شده است

post - 1549393541

ثابت ؟ احتمالا

بیاین آشنا شیم باهم •<°

  • 29 Mehr 00 ، 19:16
  • زرافه کوشولو من فور اور*^*(زرافه خودمه-.-)
  • ۱۱۰ نظر
post - 1549393541

کجا

دوست دارین درمورد این حرف بزنیم ک ترجیح میدین کجا و در چ حالتی بمیرین (خدایی نکرده) ؟

از 6 روز پیش یه نفر تو بیان پیدا شده یا شاید یه گروه که به هر نحوی وارد وبلاگ ها میشن و سی اس اس رو پاک میکنن و در آخر هم کامنتی به این شکل در قالب به جا میزارن :

 

 

/*deleted , we are so clever*/

 

خب الان باید چیکار کنیم؟ باید یه هکر پیدا کنیم؟؟!

دقیقا بیاد چیکار کنیم

خب

در اینجور مواقع موضوع دیگه کیفیت وبلاگا نیست موضوع کمیت وبلاگاست! ازتون میخوام که لطفا 

 

به این لینک برید و به بیان گذارش کنید..... تصور کنید ساعت ها بابت ادیت یه قالب وقت گذاشتید... بعد یهو پاک شه! چی میشه؟

 

زمانتون ینی بخشی از عمرتون از شما برای هیچ گرفته شده و این ینی قتل !! قتل شما!!! عمری که ارزشششششششش بسیاری داره!

 

اگر یه درصد حد اقل واسه خودتون ارزش قائلید میتونید با یه همچین کامنتی به بیان گذارش بدید :

 

با سلام عرض ادب خدمت ادمین های عزیز بیان  ...

ما چندین نفرمون یه مشکل داریم و اونم اینه که متاسفانه فایل سی اس اس چندی از قالب ها به صورت خود به خود میپره و پیامی به شکل .

/*deleted! we are so clever*/

در فایل سی اس اس جا میمونه ! اکثریت کاربرای بلاگ دات آی آر از این مشکل رنج میبرن و دارن اذیت میشن .... لطفا رسیدگی کنید آها راستی این مشکل از 5 یا 6 روز پیش شروع شده و توی چندی از وبلاگ ها مشاهده شده!

 

وبلاگ هایی که تا به حال اینجوری شدن » عبارت اند از :

 

༒Wɪɴᴛᴇʀ Dᴀʏ༒ (blog.ir)

 

. . .

. . .

. . . 

وب بلو 

 

---

---

---

وبلاگ yui

....

 

چه بسا همین روزا واسه شما هم اتفاق بیوفته

من الان میخوام وب بعضیاتون رو شروع کنم ولی آیا با این شرایط میتونم؟

پس تنها کاری که میتونید بکنید و بکنیم اینه که عین من شما هم به بیان گذارش بدید

.

.

.

.

بیاید یه بار واسه اولین بار تو زندگیتون مردم با هم باشید!!!!!

 

 

 

#لطفا_نشر_دهید#لطفا_گذارش_دهید#نشر_این_پست_وظیفه_هر_بیانی

 

این آدم باید بابت کارش مجازات شه دوستان بهتره که بسپاریمش به دست خوده بیان مطمعن باشید

پیدا میشه و پدرش در میاد.....

پس حتما این پست رو کپی کنی و نشر بدید.... 

 

 

لینک برای گذارش به بیان (بچه ها توجه داشته باشید که حتما از قسمت سرویس سرویس blog.ir رو انتخاب کنید و به اون گذارش بدید)

 

 

این پست هم برای وبلاگ فرهانه که توی پیوند هام به اسم گریم تم هست.

نظرت رو بگو!

 

- از همین حالا میگم  اگ قراره چرت و پرت بنویسین یا متنتون صادقانه نباشه نیازی نیست انجامش بدین با تکشر 

  • 25 Mehr 00 ، 15:48
  • روجی ؛

همه می گن دوست واقعی دوستیِ که قابل اعتماد و خوش اخلاق باشه. اما اصلا هم اینطور نیست!

باور کنین، با دوتا چشمای نیمه ضعیف خودم دیدم!

دوست خوب باید خوشمزه جات خودش رو با تو شریک شه و اجازه بده گازش بگیری. اصلا دوستی بدون بغل های آدم خفه کنو گاز های محکم مگه معنی داره ؟!

به شخصه دوستای زیادی ندارم، اکثر آدما میگن من خیلی خوی درنده و وحشی ای دارم . اما باور کنین من فقط برای افرادی که دوسشون دارم با دندون ساعت میسازم، همین!

آهای شما...بله بله خود شما

اگر علاقه مند به دوستی با منی زحمت بکشین همیشه تو کیفاتون کیت کت و اب اناناس داشته باشین، حتی اگه تو خیابون باشیمم من با قوه بویاییه محشرم بهتون میرسم.

حالا بی زحمت یکم اخلاقم فراموش نشه، البته اگه ندارین هم اشکال نداره. یه دونه گازِ ساعتی و مقداری خوراکیِ خارجکی کافیه!

 

- واقعا فکر نمیکردم این انشا رو برای نمره مهرماه بخواد :) دست و پام رو ویبره س 

..

post - 1549393541

فیکشن+ کمک ؟

چرا فیکشنی ب اسم نارنگی وجود نداره ؟! حس میکنم باید بنویسمش و به طرز وحشتناکی باید سد اندش کنم

 

 

میخواستم کمک بخوام

سداند رو ترجیح میدین یا ی رونده سد با پایانه هپی ؟

چه کاپلی کاپل اصلی باشه ؟

فلاف یا اکشن و وحشیانه و اینا ؟

فانتزی یا اسلایس اف لایف ؟

موردی بود خودتون اضافه کنین ~

سپاوس!

امروز اومدم درمورد چیزی حرف بزنم که خب..ممکنه خیلی از فالوور های این وبلاگ رو از من دور و حتی متنفر کنه.

دین!

قبل از شروع هرچیزی..ازتون میخوام که اگر آدمی تعصبی با اعتقاداتی از قبیل "دین من مهم ترین چیز منه" "تو یه کافری چون درمورد دین انتقاد میکنی" "جانم فدای امامم" هستید..این پست رو نخونید، بیاین سعی کنیم دوست بمونیم هوم ؟!

هرچند، دوستیمون صددرصد درست نخواد بود، چون خب..ما از دو طرز فکر متفاوت و سطح های فکری مختلفیم.

انی وی

میخوام بدونم..افرادی که توی شرایط کرونا، با همه ی این مشکلات. لباس های سیاهشون رو پوشیدن و به سوی کربلا راهی شدن، دقیقا چه منطق و شعوری توی کارشون دارن ؟ (الان یه سری فرد بسیار محترم میان میگن : اینهمه ادم میره شمال کسی هیچی نمیگه الان عذاداری ها مشکل داره ؟! عذاداریا همهههه با رعایت پروتکل انجام میشن :) اون دوست محترمی که میخوای اینو بگی! اونایی که رفتن شمال صدبرابر بیشعور تر از عذادار ها هستن خوبه ؟ الان شما راضی ای ؟!  ولی محض اطلاع من کاری به اون ها ندارم، نه حالا! ) ببینید واقعا کاری به این موضوع که چرا مردم میرن کربلا و برای کسی عذاداری میکنن که بلاب لاب لاب ندارم.

میخوام بدونم که توی این شرایط، چه لزومی بر انجام این کار هست ؟!

کدوم خدایی، کدوم پیامبر و کدوم امامی میگه : آقا تو جونتو بذار کف دست و پاهای برهنه ت و اشک ریزان به سوی کربلا قدم بزن، اون وسط کرونا هم گرفتی به درک! در راه امامت بوده.

همه ی این ها رو بیخیال..من هیچ ارزشی برای این قبیل افراد قائل نیستم، گناه کسایی که دور و برشونن چیه ؟!

به فکر خودتون نیستین بقیه چی ؟ 

میدونین مسئله چیه ؟ کسی که میره شمال، توی هتل میشینه، خیلی راحت توی کافه و رستوران غذا میخوره، ماسک نمیزنه  و ... کاملا یه انسان بی درک و شعوره.

اما...کسی که میره کربلا..از لیوان هایی که حتی یک بار مصرف هم نیستن (!) و بارها استفاده شده ( فیلم موجوده ) آبمیوه میل میکنه و ماسکی هم نداره...صد برابر بیشعور تره. 

دلیلشم، اینه که 98 درصد کسایی که میرن کربلا، صرفا میرن چون این توی وجودشون نوشته شده که "برو"

نه برای اینکه خیلی به امامشون علاقه مندن و واقعا عذادارن، الان نصف ما نمیدونیم برای چی عذاداری میکنیم..میکنیم که کرده باشیم ؟ 

اما اگر کسی میره مسافرت، لاقل خوش میگذرونه

هرگز نمیگم همه..اما کسی که برای امام حسین عذاداری میکنه، نذر داره، وظیفه دینی خودش میدونه..درک و شعور این هم داره که نمیتونه موجب مرگ کسی بشه..حالا شما برین ببینین واقعا این چند وقت اخیر عذاداری کردین..یا همه ش بر اساس باور ها و استناد های قدیمیه

و آها...

اونایی که میخوان بگن " ما میریم روضه که حس محرمی بهمون دست بده یا میریم که سینه بزنیم" باید بگم که..به قول مامانم " ادم هرجایی باشه هرکاری میتونه بکنه، به شرط اینکه بخواد"

خودزنی و خودآزاریِ روانی ، تو خونه ی خودتونم ممکنه ;)

با تکشر ازینکه تا اینجا خوندید، عمقش رو فهمیدین و نظرات مسخره ای نمیدین، چون همه چیز کاملا شفاف سازی شده. و ممنون بابت با شعور بودنتون! 

post - 1549393541

Oh Hannah

 

فقط میخواستم بگم من وجود دارم•-•

با آهنگ و ادیت مورد علاقه م اشناشید@-@

 

اوه هنا گویان صحنه را ترک میکند👩‍🦯👩‍🦯

post - 1549393541

بستنی فروشی

با بستنیِ توی دستش اشاره ای به دکه ی کوچیکِ پایین تپه کرد 

- بچه که بودیم، بهترین پاتوقمون اونجا بود. تابستون و  زمستون نداشت، همیشه برای ما اونجا بود.بستنیاش مزه ی بهشت میداد اما هیچوقت خریداری نداشت

بهش میگفتن بدشگونه، اخه همسرشو تک بچه ش وقتی خونه نبوده با گاز بخاری خفه میشن، ولی خودش..

همه فکر میکردن اشتباه از اون بوده که این اتفاق افتاده، ولی فقط ما بچه ها میدونستیم حقیقت چیه.

یادمه همیشه با صدای لرزونش میگفت "اگه شما نبودین من خیلی وقت پیش از زندگی کردن دست میکشیدم، اما با وجود شما بچه ها هرروز طلوع خورشید زیباتر به نظر میاد"

صبح ها وقتی میرفتیم دم میدونه محله منتظر هم می ایستادیم اونم دکه شو باز میکرد، کرکره هارو بالا میکشید و چراغ کوچیکِ وسط مغازه رو روشن میکرد.

همیشه وقتایی که پولی برای بستنی خریدن نداشتیم و پیشش نمیرفتیم خودش با هشت تا بستنی میومد سراغمون و میگفت لازم نیست پولی بدیم، میگفت تک تک ما رو جای پسر بچه ی از دست رفته ی خودش میدونه.

وقتایی که مامانامون میفهمیدن ازش بستنی خریدیم و باهاش حرف میزنیم میرفتن دور هم جمع میشدن و مدت ها ناله و نفرینش میکردن، میگفتن چیزی که از دست همچین آدمی بدشگونی درست شده باشه از زهرم بدتره!

آخرین باری که دیدمش چشماش پر از اشک بود، موهای جو گندمی بلند و زیباش اشفته تر از همیشه بودن و صورتش...صورتش قرمز بود و جای یه دست رو گونه ی سمت چپش به وضوح خودنمایی میکرد.

کنارش مامانم با لب های برچیده درحالی که کیفش رو محکم توی دست هاش گرفته بود ایستاده بود و نگاه های بدی حواله هیکل نحیف و بی گناهش میکرد.

رفتم سمتش، میخواستم دستشو بگیرم..میخواستم بغلش کنم و مثل موقه هایی که به ما رو اروم میکرد توی گوشش حرفای ارامش بخش نجوا کنم،

دستم که به تنش خورد به سرعت منو توی اغوش کشید، موهام رو با سرعت نوازش میکرد و می بوسید. اما به دقیقه نکشیده بود که مادرم من رو از بغلش بیرون کشید و گفت "حق نداری دست های نجستو به بچه م بزنی!

دستم رو محکم گرفت و منو کشون کشون به سمت خونه برد، هرچی دست و پا میزدم و تلاش میکردم اعتنایی نمیکرد.

وارد خونه که شدیم در رو بست و غرید "دیگه بسته، دیگه کافیه..که هرروز میری پیش اون پیرزنک خرفت بستنی میخوری اره ؟ پول میدم بهت که بریزی تو حلق اون زنیکه ی بدشگون ؟ تموم شد..

دیگه بسته هرچی بازی کردی، درس میخونی، میری دانشگاه و اینده تو میسازی."

دیگه ندیدمش، دیگه بستنی هاش رو نخوردم، بغلش نکردم. شهر ما مدرسه نداشت، فرستادنم یه جای دیگه پیش داییم. رفتم دانشگاه..بزرگ شدم

کار کردم..

ولی میدونی..وقتی برگشتم به شهرمون، از اون پیرزن مهربون فقط یه سنگ قبر مونده بود، و حقایق تلخی..که فقط بچه ها میدونستن

حاضرم قسم بخورم که حتی برای تشییع جنازه ش هم نرفتن..

+ پس...بیا اون دکه ی قدیمی رو از نو بسازیم، بیا خاطره ی اون زن رو به این شهر برگردونیم

 

پ ن : حوصله ندارم چکش کنم اگر اشتباه تایپی داشت فقط بهم بگین.

پ ن 2 : طبق مشاهدات انجام شده 13 ویو و 6 لایک داشتیم *-*!

پیشرفت چشم گیریه 

با تکشر از دسوتانی که این بنده حقیر در پیشرفت کمک میکنند و نقوص را میگویند. مدیریته بیتر دریمز

post - 1549393541

ترسناکه

ساعت چهار و سیزده دقیقه ی صبحه و من یه غلطی کردم چندساعت پیش یه پست ترسناک خوندم

نمیدونم چرا ولی اتاقم الان وایبش زیاد ترسناکه و کم مونده گریه کنم 😐

فقط نیاز دارم با یکی حرف بزنم

ولی مطلقا هیچکس نیس 😐

وای چی میگم..

صددرصد پست فردا پاک میشه

ولی واقعا کسی نیس ؟؟

Magic Spirit