post - 1549393541

همینجوری مودی :)

Thursday, 10 Tir 1400، 01:25 AM

پاهای کوچک و برهنه اش زمین سرد را لمس میکرد

انگشتان بی توانش بر دیوار خانه دست میکشید

خون از بدن عروسک قطره قطره بر زمین می ریخت

دخترک پریشان بود

موهای موج دارش پرتلاطم شده بود

عروسک خونی بود

دخترک در زد

دری باز نشد

در زد

سکوت

بر روی زمین نشست

عروسک را در اغوش کشید...لباسش خونی شد

در گوشش خواند " بخواب کوچولو...بخواب..چشماتو ببند، بدیای دنیا رو نبینی"

دستانش بی جان تر میشد

عروسک از خون قرمز بود

دخترک لب زد " من میخواستم دکتر بشم..چرا تو خونی شدی ؟ باید خوبت کنم.."

دست خود را بالا برد...دلیل مریضی عروسکش را فهمید

لب زد " ا..ازت متنفرم"

خون از دست کوچکش میریخت..دلیل مریضی عروسکش زخم روی دستش بود...

  • زرافه کوشولو من فور اور*^*(زرافه خودمه-.-)
  • 00/04/10

نظرات (۸)

💔:|

پاسخ: :|❤

حالت خوبه؟

پاسخ: ممنون ❤
  • Viber Pishi
  • خیلی از اینا خوشم میاد...

    ادامش بده 🙃

    پاسخ:
    جر ادامه نداش..
    دختر بدبخ همون گوشه مرد
    تهشم تنها چیزی ک ازش ب یادگار موند ی عروسکه خونی بود...

    قشنگ مینویسی

    پاسخ: ممنون لطف داری ❤
  • Baby angel Kook lover(mae-jk)
  • واو خودای من خیلییی خوب مینویسی &&✌️

    پاسخ: جررر مرسی نظر لطفته مائده ای 💫❤
  • Viber Pishi
  • ن کلا این داستانای اینطوریتو میگم...

    پاسخ:
    عاها
    من خنگم ی نمه شرمنده 🙇🏻‍♀️
    چشم مینویسم..❤
  • Viber Pishi
  • اینطوری نگووووووووووووو 😑🤬

    خب من بد گفتم 😑

    ❤😁😘

    پاسخ:
    جررر چشم
    خوبی ؟ 🌚
    ❤💫
  • Viber Pishi
  • نسبت به روزای گذشته، عالیم 🙃❤

    خودت خوبی؟

    پاسخ:
    هعی...میگذره..
    مرسییییییییییییییییی 😆❤

    ارسال نظر

    کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
    اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    Magic Spirit