روز اول:دوست صمیمیت
دوست صمیمی ؟ بعید میدونم داشته باشم..پس،
"برای دوست صمیمی سابقم"
"سینام هونییییییی!
خوبی نه ؟ امیدوارم باوشی
دلم برات تنگ شده، خیلی خیلی خیلییییی زیاد!
واسه گاز گرفتن دماغت و حمله کردنامون به ظرفای غذای همدیگه
واسه اولین باری که سس چولی خوردی *کلمه ای دوقلو پز*
قرض دادن کتابامون به همدیگه، اکیپمون، خوابیدن تو حلقت بغل نزدیک ترین شوفاژِ مدرسه . استرس موقع ارائه پژوهشمون
بغضمون وقتی دستمون واسه سنگا رو شد!
دلم واسه روزای تولدمون تنگ شده..چهارتا تولد باهم بودیم و به طور عجیبی الان داریم به پنجمیش نردیک میشیم، درحالی که هیچی برای هدیه دادن به هم نداریم. نه عشقی، نه کادویی و نه آغوشی.
دیدی چه زود از پیشم رفتی هونی ؟ انگار یه طوری فقط در تلاش بودی فرار کنی و بعد به محض اینکه فرصتش پیش اومد از توی بغلم دویدی و رفتی!
خیلی دوستت داشتماااا، بهترین دوستم بودی
اولیش بودی، قرار بود آخریشم باشی..ولی خب اینارو همه دوستا به هم میگن. قرار نیست همیشه درست از آب دربیاد مگه نه ؟!
نامه نگاریامون یادته ؟ غرغر کردن درمورد مزاحمت بقیه بچه ها چی ؟ الان اون بچه ها کجان ؟
عه، پیشت
عه، تو خونتون
عه، سینما با تو
من کجام ؟ من ؟
من اینجام..
من اینجام، استوریاتونو میبینم
من اینجام، میفهمم که هاید استوریم کردی
من اینجام، بعد دو هفته سین زدی و جوابمو ندادی
تنهام، و هنوزم نمیخوام قبول کنم که شب خونه ی کسی خوابیدی
تنهام، و هنوزم نمیخوام قبول کنم رکورد حرف زدنمون با تلفنو با یکی دیگه شکستی
تنهام، و میخوام که همه چیز به عقب برگرده، روزی که هنوز قرار نبود چهارشنبه ش بیای خونمون.
و هنوزم میخوام تو هنتایِ من باشی، باروی من باشی و من اونی سانت باشم."
به یاد نودل خوردنامون پشت تلفن و مسابقه ی دستشویی رفتن
با عشق
بارو
روز دوم : به کراشت
میشه اینم یکمی تغییر بدم ؟
"به کراش بچگیام"
"اوه عزیزم، میدونی حتی وجودت چقدر به من آسیب میزنه ؟!
و میدونی که این وجود آسیب زننده ت چقدر دوست داشتنیه؟
موهای زشت فرفریت، اونا اصلا موعه ؟ اینطور به نظر نمیاد!
اون قد بلند و مسخره، زیادی خوبه
دستای سردت، نمیدونی وقتی باهاشون دستامو لمس کردی چه شعله ای توی وجودم روشن شد. لعنت بهت
هیچی نمیدونی و به طرز احمقانه ای نمیخوام بدونی
واقعا، هیچی نمیدونی، نه از من، نه از وجودم و نه از احساسات احمقانه م
تنها چیزی ک میدونی.. اینه که من یه بچه م که ارزش داشتنتو نداره. مگه نه ؟!
و چقدر غم انگیزه که من هنوزم برای تو همون بچه ی پنج ساله ی توی زیرزمینم.
این موضوع داره وجودمو میبلعه، تو همواره در حال رشدی و من همواره..گم شدم توی خاطرات بچگیم."
به یاد صندلی های هواپیما
با دردی گنگ
دخترکی که کشیدن لپ هاش باعث میشد دندون های خرگوشیت از حصار لب های زیبات خارج بشن
روز سوم : به پدر و مادرت
"قبل از سلام کردن..میشه یکم کمتر سخت گیر باشین ؟
من دارم تمام تلاشمو میکنم که دختر مورد علاقتون باشم، درس بخونم، دوستی نداشته باشم، زیاد خرج نکنم و بیرون هم نرم
ولی..میشه یکم کمتر سخت گیر باشین ؟!
خیلی دوستتون دارم، لازمه دوباره اینو بگم ؟
برام باارزشین، حتی باارزش تر از جونم..
بابا، میدونم که همه تلاشتو میکنی زندگی بدون دغدغه و کاملی بسازی..به خاطرش ازت ممنونم..مفتخرم ازینکه بابایی مثل تو دارم!
مامان..میدونم که میخوای به بهترین نحو بچه هاتو بزرگ کنی، کارهای خونه رو انجام بدی و در کنارش به شغلتم برسی، واقعا بهت افتخار میکنم که همه ی این کار هارو هندل میکنی و هیچوقت بابتش اعتراضی نداری
در آخر، از هردوتون بابت تمام این پونزده سال (ی سال توی شکم مامان!) ممنونم."
به یاد کبودی زیر چشمم و نگرانی شما
با تمام عشق و عاطفه م
دختره باباش و روژینای مامانش
روز چهارم : به خواهر و برادرتون
"پونییییییی! خره منننن! *** رون مرغیه منننن!
میدونسی خیلی دوست دارم ؟ واقعا هیچوقت از داشتنت توی زندگیم ناراحت نبودم، حتی وقتی باید درس میخوندی واسه کنکورت و بابا عصبانیتشو واسه درسای تو سرِ من خالی میکرد
توی همه ی دوره های زندگیم کنارم بودی..از روزی که چشمامو باز کردم تا امروز که باهام قهری.
میدونستی خیلی لجبازی ؟ رومخ!
اینطوریه که، یا باید به حرف من گوش بدی یا باید به حرف من گوش بدی!
یکم ملایم تر باش خب خواهره من!
بعضی شبا دوست دارم یه چاقو بگیرم دستم و بیام پشت در اتاقت، بعد وقتی مطمئن شدم خوابی در اتاقو باز کنم و با یه جیغ بلند بیدارت کنم و بترسونمت! خب آخه دختر مرض داری منو اینطوری از خواب بیدار میکنی ؟!!
فکر نمیکنی وقتی میای به من لگد میزنی شاید من از تخت بیفتم پایین ضربه مغزی شم ؟ ها ؟ ها ؟ ها ؟ وجدان داری تو ؟ شعور و شخصیت داری تو ؟
ولی با همه اینا..اگر یه روزی خدایی نکرده ازدواج کردی، منم ببر خونه ت باشه ؟ قول میدم بچه خوبی باشم!
بی شوخی..ممنون که هسی، مرسی که تلاش میکنی اون توجهی که مامان بابا به روانم ندارن رو داشته باشی.
مرسی که با همه ی ناراحتیا و مشکلای خودت، بازم به فکرمی
ممنون که اگر بلایی سرم بیاری خودت مراقبمی و ممنون که خواهرمی."
به یاد چپه شدن از مبل روی عروسکامون
با کلی عشق
روژی خره
روز پنجم : به رویاهاتون
"میشه زودتر دست از سرم بردارین"
روز ششم: به یک غریبه
"زنده بمون،عاشق شو، بجنگ، آرزو کن"
- سایلنت ریدر بودنتون دردناکه!
منبع *-*
- 00/07/18
ببخشید که کامنت نمیدم (:
اون موقع فقط حس کردم اضافیم ترجیح دادم سکوت کنم (: