post - 1549393541

1-

فکر کنم دلم میخواد پارتنرم آدم روشنفکر اما کینکی ای باشه. کینک داشتن جذابه تا حدودی 🥸

بیشتر از اون دوست دارم سلطه گر باشه..ینی کنترل کننده منظورمه هااا 🤡

سلطه گر بودن و روشنفکری زیاد شبیه به نظر نمیان. ولی خب همینه ک هست !!!!

به پارتنر عزیزم هم بگید اگر از بیبی گرلای ملوسی ک لباس صورتی میپوشن و سرتا پاشون عمل و آرایشه خوشش میاد، صدسال سیاه نیاد!

ایش بوس بای.

 

پ ن: عدس در خواب بیند زرشک پلو.

post - 1549393541

چشمای ماه

مهم نیست چشمای ماه چندبار لبخند بزنن یا تعجب کنن..تا آخرین نفسم، میپرستمت و میپرستمش، چرا که تو دقیقا همونی. تو فرزند ماهی.

post - 1549393541

بیداره کسی؟

   

post - 1549393541

🐾

خیلی درد میکشم وقتی میبینم اونقدری که بهت اهمیت میدم مهم نیستم.

خیلی عذاب آوره که خنده هات قسمت بُلد زندگیمه و تو حتی نمیدونی من چجوری میخندم.

من متنفرم ازینکه انقدر اهمیت میدم به توی بی اهمیت.

سلام خوشگلای من

حالتون خوبه؟

آزمونا خوب پیش میرن؟😂

من که حالم خیلی خرابه، امیدوارم شماها خوب باشین 🧘🏻‍♀️💖

راستی، میتونین ازم یه توصیف بنویسین؟ 

هرچقدر طولانی تر باشه ذوق زده تر میشم..

دارم برای دیوارم چندتا متن ترتیب میبینم، دلم نمیخواست شما توش نباشین..

با عشقه فراوون، روجی❤️🎈

از بچگی عاشق ریخت و پاش بودم.
دلم میخواست تو جمع باشم، سر و صدا باشه، سفر تنهایی خوب نبود، یه همراه میخواستم.
آدم پرحرفی بودم، خیلی پرحرف!
عاشق چیزای شلوغ بودم. حرف زدن، ورجه وورجه، بیرون رفتن.
نمیخواستم تو زندان آدمیت بمونم، واسه همین کتاب میخوندم.
گذشت و گذشت؛
بزرگ شدم، خیلی بزرگ شدم.
شمشیر آدمیت عمیق تر زخمم کرد.
چاقوی انسانیت گلومو نشونه گرفت.
بزرگ که شدم، تیرِ نامردی قلبمو متلاشی کرد.
زهرِ حقایق تلخ تر شد.
دودِ آتیشِ بدجنسی ریه هامو پر کرد.
بارِ خوب موندن، کمرمو شکست.
گذشت و گذشت.
همش کنار رفت، نمایش تموم شد؛
تماشاچیا بلند شدن، سالن خالی شد، صحنه تمیز شد، خونِ منم پاک شد.
من موندم و حنجره ای زخمی، دیگه صدایی واسه خنده و گریه و وراجی نداشتم.
من موندم و قلب پاره پاره م، دیگه عشقی برای تقدیم کردن نداشتم.
من موندم و کامی تلخ.
من موندم و نفسی که برید.
فلج شدم، خوبی توی من مرد.
دخترکِ وراجِ دنبالِ شلوغی؛ شد من، خنده های بی صدا، زجه های خاموش، حرف های سرکوب شده.
شد من.
منی که دیگه کتاب نمیخونه.
منی که دیگه چشم به راه مهمونا نیست.
منی که دیگه به خاطر بازگشت از سفر اشک نمیریزه.
و این من، چه غریبه برای دختر بچه ای که با موهای قارچی و چتریای زشتش نگاهم میکنه، و این من..چه دوره از روحی که نا امید، دنبال جسمش میگرده.

  • 31 Ordibehesht 01 ، 21:22
  • روجی ؛
  • ۶ نظر
post - 1549393541

این.

بهم گفت این، به من.

به من گفت این

در همین حد ارزش داشتم، عالیه

کسی که بیشتر از همه بهش اهمیت میدم گفت این..به من

 

 

چطورین..میبینم که ازمونای عالیتون شروع شده 😔

post - 1549393541

خدا هم...خدای بدیه؟

همیشه میگفتی ما اجازه نداریم گل ها رو بچینیم، میگفتی نمیتونیم جونشونو بگیریم..

پس چرا خدات تورو از زمین برداشت؟ چرا از آغوشم بیرون کشیدت؟ چطور تونست لبخنداتو از نگاهم بچینه؟!

میگفتی اگر جون گل ها رو بگیرم آدم بدی میشم..یعنی خدا هم خدای بدیه؟‌ :>

  • 25 Ordibehesht 01 ، 12:27
  • روجی ؛
  • ۲ نظر
post - 1549393541

دنیای سوخته

آدما مسخره ن، خیلی مسخره.

می پرسن ولی دنبال جواب نمی گردن.

می خندن اما خوشحال نیستن.

آدما نفس میکشن..اما خیلی وقته که مردن.

درون آتیشِ تاریکِ وجودشون.

تو بدیای بی مفهومشون..ادما توی بد ذاتی خودشون ذوب شدن.

و این دنیای سوخته.. بد داره خفه م میکنه.

 

- پ ن : امروز با استرس یه چیز گفتم، خودشو انداخت روم و خندید..

خیلی قشنگ میخنده..چشماش جمع میشه و ماسکش کش میاد.

معمولا عادت داره وقتی میخنده خودشو بندازه روی یه چیزی..امروز اون چیز من بودم :>

post - 1549393541

درد را زینت بخشید

و او چشمانش را بست، و در گوشه ای از دنیا صدای ضجه ی زنی درد را زینت بخشید.

  • 23 Ordibehesht 01 ، 21:17
  • روجی ؛
  • ۲ نظر
Magic Spirit